🔳⭕️ در حال زندگی کن/نکن
🔰 اینکه میگویند «در حال زندگی کن» یک معنای عاقلانه دارد، و یک معنای احمقانه.
معنای احمقانهاش همان شکل از تفکر بیخیالی است که میگوید: الان را عشق است؛ دم را غنیمت شمار و فکر فردا نکن؛ امروز را بچسب، فردا را که دیده؛ آینده که مرده و که زنده، به فکر حال باش؛ و … .
اما معنای عاقلانهاش دو بخش دارد: یک بخش هیجانی و یک بخش شناختی. بخش هیجانیِ آن دقیقاً همای معنای احمقانهی بالا است؛ منتها با این تفاوت که مربوط به هیجانات است و نه نوع نگاه:
🔰 شما همزمان با خوردنِ بهترین غذایی که دوست داری، شروع کن روزنامه خواندن، یا مثلا با رفیقت بحث کردن یا اخبار تلوزیون را نگاه کردن. عمراً از غذا لذت ببری. اصلاً آخرش نمیفهمی چی چی خوردی. حتی سیر هم نمیشوی؛ حتی اگر دوبرابر هر روز بخوری.
این خاصیت ذهن است. نمیتواند دوتا کار را با هم پیش ببرد، و در هر دو عمیق شود و از هر دو هم #لذت ببرد. کاری ندارد؛ همین الان گوشی تلفن را دستت بگیر و شروع کن به یک مکالمهی جدی؛ و همزمان هم با گوشی موبایلت چت کن. اگر هم بر فرض بتوانی، سوتیهایی میدهی در حد مسابقات کشتی باچوخهی خراسان. گند میخورد هم به مکالمهات و هم به چت کردنت.
🔰 جالب اینجاست که ما دقیقا به همین شیوه گند میزنیم به زندگیمان. یعنی از ذهنی که توانایی تمرکز همزمان بر حتی دو چیز را ندارد، در آنِ واحد صدتا کار ازش میکشیم. صد تا کارِ ناقص. عینهو اینکه سر سفره صدجور غذا باشد. یک پریشانخاطری و تشویش فکر وحشتناک، که باعث میشود هیچگاه زندگی را تماماً زندگی نکنیم. عُمریست پریشان ز پریشانیِ خویشیم.
یعنی فقط همزمان با زمین دورِ خورشید را میزنیم؛ بیآنکه به همان اندازه هم عمر کنیم. دویدن رویِ تردمیل. حالا گلاب به رویتان نخواستم مثال آسیابِ خودمان را بزنم. بالاخره یکجا باید این دورِ معیوب را بشکنیم. تمرکز حواس را یاد بگیریم. مثلا دورانِ عاشقی که آدم فقط رویِ یک چیز متمرکز است: در خلافِ آمدِ عادت بطلب کام که من؛ کسبِ جمعیت از آن زُلفِ پریشان کردم (حافظ).
🔰 عرفانِ شرقی و روانشناسی جدید اشتراکات فراوانی دارند. یکی از مهمترین اشتراکاتشان این است که: رمزِ زندگی خوب، در حال زندگی کردن است. یعنی در آینده و گذشته، که دو عدم هستن، سیر نکردن. زندگی در حال یعنی دقیقاً روی همان کاری که هستی متمرکز باش. وگرنه زندگی کُلهم اجمعین کوفتت میشود. از اینجا مانده و از آنجا درمانده.
🔰 در حال زندگی کردن، نه یعنی بی خیال و یله زندگی کردن؛ بلکه، یعنی در هر کاری که هستی در همان باش؛ یعنی وقتِ تفریح، ذهن و دل و جانت به تفریح باشد و به وقت کار و خانواده و عشقبازی و مسایل جنسی و هر کار دیگری، فقط و فقط در آن باش. نه وقتی با خانوادهای سر در گوشی موبایل و تلوزیون کنی و وقتی با رفقایی دلت برای خانواده بتپد؛ به وقت کار به یاد تفریحی، و به وقت تفریح به فکر کارهای عقبافتاده.
در حال زندگی کردن یعنی تعادل داشتن؛ برنامه و نظم داشتن. نه یعنی، وقتی با منی در یَمَنی؛ و وقتی در یمنی با منی.
🔰 ژورنالِ سایِنس که از معتبرترین مجلات دنیاست در یک تحقیق بلند مدت روی پنجاه هزار نفر در اوقات مختلف شبانهروز نشان داد خوشبختترین و خوشحالترینِ آدمها آنهایی بودند که در لحظه زندگی میکردند. یعنی متمرکز در همانی بودند که در آن بودند. نه اینکه وقت غذاخوردن، چشمشان روزنامه بخواند؛ مغزشان به ده مساله فکر کند؛دستشان به قاشق باشد؛ دهانشان بجویدن؛ زبانشان به حرف زدن؛ و با پایشان چیزهای دیگر را انگولک کنند.
🔰 اما بخش شناختی، اتفاقاً به شدت آیندهنگر است و همانطور که ادوارد بنفیلد در سالها تحقیقاتش در مورد عوامل متمایزکنندهی طبقات دارا و ندار نشان داد، یکی از مهمترین تفاوت طبقات بالا و پایین همین آیندهاندیشی و مدیریت زمان است (البته، دارا و ندارهای طبیعی منظور است، و نه مافیا یا رانتخواران و آقازادگان).
🔰 دکتر ادوارد بنفیلد، جامعه شناس و استاد دانشگاه هاروارد تحقیقی در جهت کشف دلایل موفقیت مالی طبقات اجتماعی در آمریکا انجام داد.
او میخواست بداند چه رفتارهایی منجر به افزایش ثروت یک نسل میشود. او در بخشی از کار خود عواملی نظیر آموزش، هوش، سوابق خانوادگی، نژاد، شغل و حالات شخصی را بررسی کرد. وی دریافت که این عوامل، پویایی اجتماعی را دقیقاً پیشبینی نمیکنند و تنها یک عامل است که میتواند دقیقاً پیشبینی کند آیا از نظر اجتماعی و مالی پیشرفت میکنید یا خیر.
🔰 او این عامل را «چشمانداز زمان» نامید. وی چشمانداز زمان را دورههای زمانی تعریف کرد که در تصمیمگیریهای روزمره و برنامهریزی زندگی مورد توجه قرار میدهید. بنفیلد متوجه شد که افراد موفق کسانی هستند که چشم انداز زمانی طولانی مدتی دارند.
آنها زندگی خود را برای پنج، ده، یا حتی 20 سال آینده برنامهریزی میکنند. گزینهها و اقدامات خود را در زمان حال، برحسب نحوهی تأثیرگذاری آنها بر آینده ارزیابی و تعیین میکنند.
🔰 هر چه این چشمانداز طولانیتر باشد، این احتمال بیشتر میشود که کارهایی را انجام دهید که شما را به آن هدف نزدیکتر کند، و اهداف کوتاهمدت را فدا کنید تا به موفقیت بلندمدت برسید. کودکی را در نظر بگیرید که از دوران راهنمایی به فکر آن است که فردی موفق در حوزهی دلخواهش شود؛ از اینرو تمام فعالیتها و برنامههایش را با آن هدف تنظیم میکند (آزمایش مارشمالو از والتر میشل در مورد کودکان را نیز ببینید).
قانونی هست که میگوید «چشم انداز طولانیمدت، تصمیمگیریهای کوتاهمدت را بهبود میبخشد».
🔰 از آن جایی که زمان کمیاب ترین منبع شماست، باید تمام هوش و حواس خود را برای حفظ کردن آن به هر طریق ممکن بهکار برید تا زمان بیشتری برای اهداف خود داشته باشید. زمان را حتی با پول هم نمیشود خرید. فردی را تصور کنید که در هشتاد سالگی به ثروتی هنگفت میرسد. آیا این ثروت برای او فایدهی چندانی دارد؟
از میزان کارآمدی استفاده از زمان خود مطلع باشید. هر چه بیشتر به نحوه استفاده از دقایق و ساعات خود فکر کنید، در مدیریت زمان بهتر و دقیقتر عمل خواهید کرد. تمام زندگی باید سرشار از توجه باشد. هر چه توجه بیشتری به نحوهی استفاده از زمان خود داشته باشید، کارآمدتر و پربازدهتر خواهید بود.
🔰 شما نمیتوانید گردش زمان را مدیریت نمائید؛ بلکه، تنها میتوانید خود را مدیریت کنید. منظور از مدیریت زمان، مدیریت خودتان و فرصت کوتاه زندگیتان است. مدیریت زمان به کنترل و تسلط بر خود، و نظم نیاز دارد. رفتارهای مرتبط با مدیریت زمان مهارتهایی هستند که میتوانید با تمرین و تکرار کسب کنید.
🔰 مدیریت زمان نوعی شیوهی زندگی و نظم است که باید هر ساعت، هر روز و تمام عمر تمرین کنید. داشتن اهداف کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت، در مدیریت زمان بسیار مهم است. مثلاً کسی که هدف بلندمدتش فوتبالیست شدن یا معلم ریاضی یا مادری نمونه شدن است، دیگر زمانش را صرف یادگیری امور غیرمرتبط با این هدف نمیکند، و یا دستکم آنها را با هدف بلندمدتش تنظیم میکند؛ در غیر این صورت در هیچکدام حرفهای نخواهد شد و همیشه یک فرد متوسط باقی خواهد ماند.
🔰 دقت داشته باشید که شما یک ربات کارگر یا ماشین موفقیت نیستید. شما انسانی هستید که نیازهای متفاوتی دارید و در شبکهای از روابط انسانی زندگی میکنید. بنابراین مواظب باشید که به بهانهی مدیریت زمان به دام وسواسیهای زجرآور ذهنی و عملی نیفتید. همیشه معتدل باشید. نیازهای انسانی خود را به تناسب رشد دهید و نه مانند یک کاریکاتور با دماغی گنده و دستوپاهایی کوچک. همانطور که در بخش اول گفتیم: هر چیزی سر جای خودش. تفریح جای خود؛ کار هم جای خود.